امیرعلی جونمامیرعلی جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 1 روز سن داره
باهم بودنمونباهم بودنمون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره
حانیه جونمحانیه جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

عمارت با شکوه عشق را پسرم ساخت

چند عکس جدید از امیرعلی جونم

اینجا اولین باری هست که تو کریر گداشتمت. نمیدونم چرا اینقدر متعجب و متفکری مامانی؟   اینجا هم پسر خوبی بودی و کلی همکاری کردی تا مامان مشقاشو بنویسه   اینجا هم که پسرم داره به باباییش نگا میکنه...   مامان به این مهربونی من موندم شما چرا اینقدر اخمویی پسرکم؟؟ اینم عشق و نفس مامانشه...     خدایا حافظش باش... ...
7 ارديبهشت 1393

ختنه پسری تو چهار روزگیش

قرار شد همین الان که پسری کوچیکه واسه اینکه هم زودی خوب شه و هم کمتر اذیت شه و هم خیال ما جمع شه از این بایت همین روزا ببریم و ختنه کنیمش بابایی هم تصمیم گرفته بود پسری شو عقیقه کنه واسه سلامتی اش که ایشالا از هر گزندی در امان باشه و خواستیم این دو تا باهم باشه... واسه همین تصمیم گرفتیم چهارمین روز تولدش این کار رو انجام بدیم و دو شب بعد هم مهمونی بگیریم... از ظهری هر موقع بهت نگاه میکردم گریه ام می گرفت به خاطر دردی که قراره بکشی... ی ساعت  قبل رفتن روی تخت دراز کشیده بودم و شماهم اروم کنارم خواب بودی که بابایی  هم به جمعمون اضافه شد... تموم حواسم به تو بود نفسکم...داشتم اشک می ریختم و قربون صدقه ات می رفتم که دیدمم با...
29 فروردين 1393

مهمونمون اومد

مهمون کوچولوی قلبم شنبه 23 فروردین ماه صبح ساعت نه و نیم صبح اومد کنار مامان و باباش خدایا هزار مرتبه شکرت واسه همه مامانا دعا کردم مخصوصا مامان خانومی وسپیده جون... همه مامانایی که نی نی تو راه دارن و همه اونایی که منتظر نی نی اند. ایشالا ی نی نی سالم و صالح نصیب همه بشه...  این هم عکس نی نی توی بیمارستان...     این هم واسه روز دوم تولدشه... ...
26 فروردين 1393

عکس های از قدیم وعده داده شده...

بالاخره در اخرین روز بیکاریم همت کردم و چندتا عکس از اتاق و لوازم نی نی گذاشتم البته این عکس هارو داداش کوچیکه گرفته و بعضیاش اونجوری که م یخواستم نشده واسه همین باید دوباره بگیرم و تاظهر بذارمش اینجا...    عکس نمای کلی اتاق :      این هم گهواره ات که ایشالا راحت ترین و اروم ترین خواب هارو این تو داشته باشی نفسکم  ساعتـــــ...  وسایل آرایشی بهداشتی ات عشق من   یعنی عاشق این دمپایی هاتمممممممممممممم    ظروف غذات    این هم کشوها و لباسای مختصری که برات خریدم     ...
22 فروردين 1393

!!!!!!!!!!!!

پست عکس رو جدیدا و همین امرو گذاشتم ولی نمی دونم چرا رفته اون پایین   تازه نطرات پست قبلی هم واسه اش ثبت شده!!! ...
22 فروردين 1393

فقط چند روز مونده تا اومدن نی نی...

سلام به همه دوستای خوبم فقط چهار روز مونده تا اومدن نی نی جونم دعا کنین سالم بیاد بغلم... امروز با همسری رفتیم مشاوره بیهوشی و دکتر واسم از مزایا و معایب بی حسی و بی هوشی صحبت کرد و قرار شد تا روز عمل ما فکرامون رو بکنیم و شنبه ساعت شش بریم بیمارستان من از قبل تو فکر بیهوشی بودم اما با حرفای اقای دکتر و صحبت با جاری جان احتمال زیاد بی حسی رو انتخاب کنم خدایا خودت توانش رو بده و واسه بخیه هم نوع غیر جذبی رو که مطمئن تره و دیگه استرس ندارم که ایا پوستم قبول می کنه یا نه... امروز هم در کمال خیرگی با مادر رفتم بازار و خرید و اینا بعدش هم تا غروب از کمر درد و شکم درد و همه جا درد!!!! کشیدم... ساک خودم و ساک نی نی رو هم  اما...
20 فروردين 1393

آغاز ماه نــــــــــــــه

سلام عزیز دلم خوبی عشق مامان؟ وای که فقط خدا می دونه چقدر بی تابم واسه اومدنت... خدایا نمی دونم چطور شکر این نعمتی که بهم دادی رو به جا بیارم... امیدوارم این مدت باقی مونده هم در نهایت سلامتی سپری بشه و شما صحیح و سالم پا به این دنیا بذاری و بشی همدم شب و روز مامانی...   اگه بخوام تا اخر صبر کنم که ی ماه دیگه مونده... اما از وقتی خانوم دکتر گفته که از هفته سی و هشت هم میشه سزارین کرد و هیچ مشکلی نیست معمولا خو منم به همون سی و هشت هفته فکر می کنم  دیگه... یعنی دو هفته دیگه میدونم که مامانی رو درک می کنی شما .ایشالا سرفرصت میام و عکسای اتاقت رو می ذارم واست. جریان این عکس گذاشتن هم شده مثل جهنم ایرانیا ی روز هیزم ...
25 اسفند 1392

دکتر بد !!!

سلام عزیز دل مامان خوبی پسرکم؟ میدونم که ی ذره جات تنگه  اما دعا می کنم این چند ماه هم به خوبی و خوشی سپری بشه و شما بیای به آغوش مامان و بابا دیروز رفتم دکتر واسه اب دور شما ک کم شده بود ک خدارو شکر به خیر گذشته و خطر رفع شده بود البته خانوم دکتر گفت اب در مقدار "حداقل  نرمال " هست و بازهم در مرزه... دیروز خانوم دکتر گفت ایشالا زایمانت هم که طبیعی هست... گفتم من سزارین می خوام گفت من نمی خوام   دختر خوب من بی دلیل کسی رو  عمل نمیکنم من: بابایی: حالا که اینجوری شده منم دکترم رو عوض می کنم.یعنی الان چندین ماهه که بنا به دلایل مختلفی من همه آزمایشا و سونوهامو می برم پیش دو دکتر... حالا ک اینجور...
20 اسفند 1392

خدایا خودت مواظب نی نی باش

سلام گل  ناز مامان خوبی پسر نازم؟ دعای شب و روزم سلامتی تویه... چند روز قبل ی کوچولو از پله ها افتادم مامانی کمرم خیلی درد گرفت اما خدارو شکر شما چیزیت نشد و ضربه ندیدی... عصری با بابایی رفتیم دکتر و سونو و اینا... دخانوم دکتر سونو گرافی گفت مشکلی از افتادنت واسه ن ینی ایجاد نشده اما آب دور نی نی کم شده در اون لحظه دقیقا نمیدونستم خوشحلا باشم یا ناراحت؟!!؟ خلاصه رفتم دکتر و گفت قضیه خیلی حاد نیست اگه دوست داری بستری کنمت؟ گفتم نیازه ک اره گفت نه اب زیاد بخوری خودش حل میشه... مامانی اصلا دلم اب بر نمیداره اونم زیاد چایی که اصلا دوست ندارم خودت از خدا بخواه کمکم کنه و بتونم روزی سه لیتر اب بخورم تا واسه شما مشکلی پ...
11 اسفند 1392

تغییر

سلام عزیز دل مامان...خوبی گل پسر نازم؟ تو هم خدا بخواه که این مدت زودی تموم شه و بیای بغل مامانی ایشالا * بابایی عجیب ذوق می کنه از تکون خوردنات ** احتمالا اسمت ی چی دیگه بشه... ***دلمون ی اسم دیگه خواستـ ...
3 اسفند 1392