آغاز ماه نــــــــــــــه
سلام عزیز دلم
خوبی عشق مامان؟ وای که فقط خدا می دونه چقدر بی تابم واسه اومدنت...
خدایا نمی دونم چطور شکر این نعمتی که بهم دادی رو به جا بیارم...
امیدوارم این مدت باقی مونده هم در نهایت سلامتی سپری بشه و شما صحیح و سالم پا به این دنیا بذاری و بشی همدم شب و روز مامانی...
اگه بخوام تا اخر صبر کنم که ی ماه دیگه مونده...
اما از وقتی خانوم دکتر گفته که از هفته سی و هشت هم میشه سزارین کرد و هیچ مشکلی نیست معمولا خو منم به همون سی و هشت هفته فکر می کنم دیگه...
یعنی دو هفته دیگه
میدونم که مامانی رو درک می کنی شما .ایشالا سرفرصت میام و عکسای اتاقت رو می ذارم واست.
جریان این عکس گذاشتن هم شده مثل جهنم ایرانیا ی روز هیزم هست نفت نیست ی روز نفت هست مسئولش نیست...
....ی روز دوربین هست باطریاش نیست... ی روز باطریاش هست کابلش نیست... ی روز که همه چی هست حسش نیست...
دیشب خیلی شب بدی بود واسه من... به شدت پا درد و کمر درد و ... داشتم و ی بارون شدید هم می اومد و رعد و برق شدید.
البته برقش خیلی بیشتر از رعدش بود اما همونم واسه من که واقعا خوفناک بود
خدایا همچنان باران با عافیتت را بر ما بباران.
دوستای خوبم ایشالا سال خوبی داشته باشید . امیدوارم موقع تحویل سال منو هم از دعای خیرتون فراموش نکنین. محتاج دعاهای خیرتون هستم...