امیرعلی جونمامیرعلی جونم، تا این لحظه: 10 سال و 16 روز سن داره
باهم بودنمونباهم بودنمون، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره
حانیه جونمحانیه جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

عمارت با شکوه عشق را پسرم ساخت

چهارمین سفر امیر علی جونم

سلام به گل پسر خوشکل مامانکه از صبح هنوز خوابه نفسکم.... خوابت آروم مامانی... اومدم از چهارمین سفرت بگم یه سفر کوتاه دو سه روزه به مشهد مقدس... همراه با بابا و مامان من که شما برای اولین بار تو عمرت سرما خوردی اونم شدید مشهد هم هوا حسابی سرد و بارونی بود این مدت و ما نشد اونجوری که دلمون می خواست بگردیم... و کلی مراعات شمارو می کردیم که بدتر نشی... دو بار رفتیم حرم که ی بارش رو شما با بابایی رفتی و ضریح مطهر رو بوسیدی اما مثل سفرای قبلی تو ماشین کلی اذیت کردی و همش گریه می کردی و کلا با ماشین نمیسازی... البته در یک صورت خیلی آروم بودی تو ماشین که رو پای بابایی باشی و پشت فرمون!!! جدیدا که بابایی رو هم نمیذ...
3 اسفند 1393

هفت ماهگیت مبارک

سلام گل پسر مامانی خوبی؟ هفت ماهگیت مبارک گل پسر نازم.از دیروز شما وارد هشت ماه شدی نازنینم ولی این هفته ای که گذشت خیلی من و تو روزای بدی رو گذروندیم...شما هم سرما خوردگی شدید گرفته بودی و هم اون قسمتای پوشکی ات سوخته بود ناجور هم بی تاب و بی قرار دندون درآوردن بودی و شب و رزو کارت گریه شده بود گریه...روزای اول منم پا به پای شما گریه می کردم...آخه طاقت نداشتم اون گریه های از ته دلت رو بشنوم... یه شب که خیلی گریه می کردی بردمت بالا تا بلکه ساکت شی...خیلی اون شب گریه کردی و جیغ زدی... وقتی اومدم پایین دیدم بابایی هم ی عالم برای پسر نازش گریه کرده... چه روز و شبای بدی بود مامانی ... خدا کنه تکرار نشه دیگه بماند که دق...
24 آبان 1393

این روزهایت....

سلام عشق من خوبی پسرکم؟ این روزا مدام این حالتی هستی و به هر دو طرف و دستت هم اکثرا توی دهانت اوایل نمیذاشتم اما اینقدر ناز اینکارو میکنی که خودمم گاهی باهات همکاری می کنم روزی چندین بار دستاتو میشورم واست عاشقتمممممممممممممممممممممممم هرچی بوست می کنم سیر نمیشم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ...
25 تير 1393

سه ماهگی + عکس

سلام عزیزم دلم سه ماهیگیت مبارک پسرک نازنینم ایشالا سه سالگی و سی سالگیت گلم الان شما و بابایی خوابی و من از شوق نوشتن واسه شما خوابم نمی بره... اینروزا خیلی شیرین تر شدی عشق من... حس می کنم داری لثه سفت میکنی چون مرتب دستت رو می بری سمت دهنت و محکم فشارش میدی به لثه هات ی ذره هم خطرناک شدی و می ترسم تنهات بذارم چون برمی گردی و به شکم می افتی و توانش رو هنوز نداری که سر و سینه ات رو بدی بالا ... الهی فدات بشم که تلاشت رو می کنی که خودت رو بگیری بالا ...ایشالا به زودی موفق بشی سه ماهی که گذشت خیلی خوب بود پر بود از شیرینی و لذت البته از حق نباید گذشت... در کنارش پر بود از استرس... از خستگی... از بی خواب...
23 تير 1393

عکس های از قدیم وعده داده شده...

بالاخره در اخرین روز بیکاریم همت کردم و چندتا عکس از اتاق و لوازم نی نی گذاشتم البته این عکس هارو داداش کوچیکه گرفته و بعضیاش اونجوری که م یخواستم نشده واسه همین باید دوباره بگیرم و تاظهر بذارمش اینجا...    عکس نمای کلی اتاق :      این هم گهواره ات که ایشالا راحت ترین و اروم ترین خواب هارو این تو داشته باشی نفسکم  ساعتـــــ...  وسایل آرایشی بهداشتی ات عشق من   یعنی عاشق این دمپایی هاتمممممممممممممم    ظروف غذات    این هم کشوها و لباسای مختصری که برات خریدم     ...
22 فروردين 1393
1