امیرعلی جونمامیرعلی جونم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
باهم بودنمونباهم بودنمون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
حانیه جونمحانیه جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

عمارت با شکوه عشق را پسرم ساخت

ده ماهگیت مبارک پسرم

سلام عشق مامان با تاخیر اومدم ببخش ده ماهگیت مبارک عشق و جونم پسرک من این روزا 5تا مروارید خوشکل داره.که سوم و چهارمش روز 12بهمن و پنجمیشم روز20بهمن نیش زد و الان خنده هات هزار برابر شیرین تر شده خداروشکر شبا هم ی ذره آروم تر شدی...اما روزا حسابی فضول شدیا اینقدر دنبالت دویدن واسم سخت و نفسگیر شده که نگو... کل سیستم خونه تغیییر کرده و هیچ چیز جای خودش نیست... علاقه شدیدی به بخاری داری  و با در کنارش کلی سرگرم میشی... تو آشپزخونه هم که عاشق کابینتایی و دراشو باز می کنی و واسه مامان خونه تکونی می کنی هرچی هم بگم مامانی کو تا عید؟؟؟؟؟ فایده نداره.... دست به مبل که خیلی وقته راه میری الان بدون کمک ایستاد...
25 بهمن 1393

برای دخترم...

دختر که داشته باشی از همیشه مادر تر می شوی... دختر که داشته باشی خوشبخت تر می شوی... دختر یعنی زیبایی و شادابی و سر زندگی دختر یعنی برکت... دختر که داشته باشی انتظار روزی را می کشی که باهم در آشپزخانه هنر نمایی کنید... و همین خیال دلتنگت می کند به آمدن آینده و رونق آینده آشپزخانه... دختر که داشته باشی هر لحظه انتظار آمدن و شیرین زبانی اش را می کشی... و سرمست میشوی از تصور خرگوشی بستن موهایش و لاک زدن ناخن هایش... هزار هزار تا سلام به دختر نازم که اینقدر مامانش بی تاب اومدنشه... خیلی خوشحالم که خدا تورو بهمون داده مامانی. می دونم که هرچی خدارو شکر کنم بازهم نمی تونم ی ذره از لطف خدارو جبران کنم و...
12 بهمن 1393

نه ماهگیت هم تموم شد...

سلام به شازده پسر نازنینم سلام به مرد کوچک خونه ام... امروز من ساعت 11 امتحان داشتم و خداروشکر که از برکت وجود دوتا نی نی نازم خدا کمکم کرد و خوب دادم تقریبا دو تا امتحان هم پنجشنبه دارم ک ایشالا اوناهم خوب بشه نمره ام... و اما حال و احوالات پسرک در پایان نه ماهگی و ورود به ماه دهم زندگی پر خیر و برکتش...: این روزا حسابی بدقلق شده و بهانه گیر و اخمو... پسرکم در تدارک چند تا مروارید دیگه است... چهار تا باهم!!! که نمی دونم کدومش زودتر در میاد... شبا چندین بار از خواب بیدار میشی و گریه می کنی...غذا نیمخوری یا خیلی بد و خیلی کم می خوری... اگه هم بگم بالا چشمت ابرو سریع این شکلی میشی که آدم همینجور می مونه چی شد ما...
23 دی 1393

بی بهانه برای پسرکم

سلام عشق من.جون منی شازده پسر امیدوارم این دو هفته ای که در پیش داریم پسر خوبی باشی تا مامانی بتونه این ترم آخری درساشو خوب بخونه و دیگه همه مون راحت شیم.... از ترم بعد هم سه نفری بریم دنبال نوشتن پایان نامه علاقه بسیار زیادی به کتاب و خودکار داری در صورتی که اگه در یه خودکارو ببندم و بهت بدم شاید مدتها باهاش سرگرم باشی نویسنده مامان... و احسنت به این هوش و زکاوت که فرق کتاب داستان و کتاب مامانی رو سه سوته فهمیدی و نشد سرتو گول بمالم کتاب قصه خودتا دادم دستت یه نگاه گذرا انداختی و انداختیش غذا خوردنت خیلی بهتر شده و علاقه زیادی به غذای ما داری و با اشتهای زیادی می خوری اما من کماکان مقاومت می کنم و واسه شما جدا...
7 دی 1393

هشت ماهگی

سلام پسر نازنیم هزار هزار تا تبریک گل پسری از امروز شما وارد نه ماه شدی و هشت ماهت کامل شده و من مثل تموم این هشت ماه گذشته هر روز صبح که چشم باز می کنم خدارو شکر می کنم به خاطر داشتنت و هر روز مثل تموم این 240 و اندی  روز !!!!!!! واسه سلامتی تو و بابایی و خانواده هامون صدقه میدم... این دو روزی که گذشت  از برکت اربعین حسینی شما صبحانه و ناهار و شام حلیم و غلور و شله زرد می خوردی و چقدر هم دوست داشتی این غذاهای خوشمزه رو یه پارچه آقا بودی موقع غذا خوردن این روزا خونه پره از صدای خنده هات و صداهای نامفهومی که انگار داری حرف می زنی باهامون مامان و بابا رو صدا می زنی و ظهرا که بابایی ی ذره دیر تر میاد شما مدام...
23 آذر 1393

عکس

اینم عکس جدید گل پسر نازم الهی مامانش فداش بشه که داره کم کم از کچلی راحت میشه شیطون بلای من   مامان جونم فقط خدا می دونه چقدر دوستت دارم و هر لحظه خداروشکر می کنم واسه دادن تو... روز به روز داری شیرین تر میشی و زندگی مارو شیرین تر می کنی نفس من... اینم عکس بزرگ واسه مهزاد جون ببخشید که عکس دیگه که جدید باشه موجود نبود... اینم امیرعلی خان در حال بازی و بی توجه به اطراف... گاهی که اینجوری تو حال خودتی و مشغول بازی رو خیلی دوست دارم لازم به ذکر است چون بدن پسری ی ذره داغ بود از پوشیدن شلوار جدا خودداری کردیم ...
8 آذر 1393