امیرعلی جونمامیرعلی جونم، تا این لحظه: 10 سال و 16 روز سن داره
باهم بودنمونباهم بودنمون، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره
حانیه جونمحانیه جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

عمارت با شکوه عشق را پسرم ساخت

اومدم........

1394/2/6 12:20
نویسنده : مامان جوجه ها
591 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه دوستای خوبم

بعد از بیشتر از یک ماه دوباره اومدم با چندین مناسبت ه به خاطر کمبود وقت مجبورم همه رو با هم بنویسم و توی یک پست و همین جا از دو تا فرشته نازنینم معذرت خواهی میکنم و روی ماهشون رو می بوسم که واسه هر مناسبت یه پست جدا نزدم مخصوصا دخترک گلم حانیه جووووون به خاطر تولدشمحبت

اول تولد دختر طلام که 23 اسفند ماه سال 93 ساعت 11 و 30 در کمال آرامش قدم به ین دنیا گذاشت و دنیای مامانش رو نورانی و غرق عشق و سرور کرد محبتمحبتبغل

هزار هزار بار خدارو شکر میکنم که طعم شیرین دختر داشتن رو به من چشوندزیبا

دوم تولد یکسالگی گل پسر و تاج سرم و واکسن یکسالگیش که خدارو شکر نه درد داشت نه تب

و رابطه امیرعلی و حانیه که روز به روز داره بهتر  شیرین تر میشه...

جون حانیه هنوز کوچیک بود امسال فط ی تولد چهار نفری واسه پسری گرفتیم و پسرم از مامان و باباش کادوی تولدش رو گرفت که بعدا سر فرصت عکساش رو میذارم...

بابایی واسه پسرم یه سه چرخه گرفت که خیلی هم دوستش داره و مامانی هم لباس گرفت واسه امیرعلی نازنینمحبت

پیشرفت های پسرک....

تو خیابون دستت رو م یگیریم و ودت خیلی خوب و خوشکل راه میری

بابا   مامان  نی نی  و  در در   رو خوب تکرار میکنی

وقتی که غذات تموم میشه و میگم خدارو شکرکن دستات رو به حالت قنوت میاری بالامحبت

نماز می خونیزیبا

سجده هم میری فقط وقتی خسته باشی سجده ات به حات دراز کشیده است چشمک و وقتایی که عجله داری هم ایستاده سرت رو به زمین میرسونی  یعنی از کمر خم میشیخندونک

ربنا هم میگیبغل

گوش و دندونت رو نشون میدی...راضی

همه اسباب بازی هاتو به اسم میشناسی و وقتی بگم برام میاریشبوس

البته اگه در حوزه دیدت باشه...محبت

و اما حانیه دحترک اروم و مهربون من که خیلی باهوش و زرنگه

صدای مامانیشو میشناسه و تا صدامو می شنوه دهنش رو دور میده!!!! یعنی مامانی گرسنمهمحبت

از یک ماهگیش وقتی باهاش حرف بزنم به روم میخنده و اون لحظه اصلا قابل وصف نیست. شبا هم تا صب خابه فقط اگه تو دهنش باشه چشمک

شاید و ای هفته ببریم و گوشاشو سوراخ کنیم...خیلی ناراحتم واسه دردی که قراره تحمل کنی اما هرچی زودتر ببریمت به نفع خودته و کمتر متوجه درد میشی...

دعا می کنم خدا هردوتاتون رو بهم ببخشه و تا اخر عمر کنارم باشین...

امیرعلی نازنینم یکسال و چهارده روزشه

حانیه جونم هم یک ماه و چهارده روزش هست

 

خدایا از شکر گذرای این دو نعمتی که بهم دادی

تا اخر عمر عاجزم

پسندها (3)

نظرات (7)

ساعت دیواری اتاق کودک
6 اردیبهشت 94 12:47
انواع مدل های ساعت دیواری اتاق کودک
مامان الیار
8 اردیبهشت 94 8:14
سلام عزیزم.خیلی دلم براتون تنگ شده بود.خیلی خوشحالم که اومدی و همتون خوبین. قدم ریحانه جون هم مبارک.انشالله براتون خیر و برکت بیاره.امیرعلی جونم تولدت هم با کلی تاخیر مبارک.امیدوارم جشن تولد 120 سالگیتو جشن بگیری.مامانی از دو فرشته نازنینمون عکس هم می خوایم
مامان خانمی
8 اردیبهشت 94 17:21
خدا هردوتا وروجکاتون رو براتون حفظ کنه
الهه مامان سلما
12 اردیبهشت 94 14:01
سلام عزیززززم قدم نورسیده مبااارک..ای جونم دخملی حانیه خانومی گلم ب امیرعلی نازنینم هم یه سالگیش مبارک باشه...اجی گلش هم مبارکه.. خدا برات حفظشون کنه عزیزم..انشالا سلامت و شاد کنار هم ب راحتی و لطف خدا بزرگشون کنی
مامان رویا
15 اردیبهشت 94 10:16
سلام قدم نو رسیده مبارک خدا بچه هایه گلتونو بهتون ببخشه.کجایین پس شما؟ منتظر عکسایه خوشگل کوچولوهاتون هستیم
مامان طیبه
29 اردیبهشت 94 23:54
سلام گلم قدم نو رسیده مبارک. امیدوارم همیشه صحیح وسالم باشن وزیر سایه پدرومادرعزیزشون. امیرعلی وحانیه جون وببووووووس
مامانی غزل جون
5 خرداد 94 8:06
به به مبارک باشه عزیزم قدمش پر خیر و برکت باشه براتون