امیرعلی جونمامیرعلی جونم، تا این لحظه: 10 سال و 14 روز سن داره
باهم بودنمونباهم بودنمون، تا این لحظه: 13 سال و 18 روز سن داره
حانیه جونمحانیه جونم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

عمارت با شکوه عشق را پسرم ساخت

یازده ماهگیت...

1393/12/19 10:17
نویسنده : مامان جوجه ها
760 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق و جونم

الهی درد و بلات به جونم که این روزا کلی بزرگ شدی و شیرین تر از قبلبوس

اگه بگم صب تا شب هزار تا بوست می کنم دروغ نگفتم...

این دفعه دیگه تاخیر ندارم بلکه تعجیل کردم واسه گفتن تبریک تولد پسرطلای نازم...

الان دو روزه کهکامل راه افتادی و مسیر بسیار زیادی رو راه میری...بدون اینکه بیفتی به این اتاق و اون اتاق سرک می کشی و موانع سر راهت رو رد می کنی...زیبا

ی کوچولو تو حرف زدن پیشرفت داشتی....مثلا وقتی میگم این مال کیه اگه وسیله واسه شما باشه میگی: مَ

یا وقتایی که می پرسم تو عشق منی؟ میگی: هابغل

تو جون منی؟ ها

نفس منی؟ ها   و این داستان ادامه دارد تا بالاخره یکی مون خسته بشه و کات کنه....عینک

*** وقتی میگم اذان بده یا وقتایی که صدای اذان یا قران رو از تلویزیون می شنوی سریع دستت رو می ذاری کنار گوشت و مثلا اذون میدی. این حالت رو ی بار از ی قاری قران از تی وی دیدی پسر طلای زرنگمبوسمحبت

*** وقتی میگم ساعت چنده؟ با دقت به ساعت نگاه می کنی و میگی ده با تشدید و اگه چند بار بپرسم اخرش دیگه میگی ددددددددددددددده یعنی د رو کلی می کشی و گردنت رو کج میکنی با هزار عشوه و نازمحبتمحبت

کماکان با ماشین سواری میونه ای نداری اما عاشق قدم زدن تو خیابونی و کلی آروم و ساکت و با دقت به ادما و مغازه ها نگاه میکنی مثل مامانتخندونکچشمک و کلی شارژ میشی....

وقتایی که هوا گرمه تو ظهر می برمت تو حیاط و کفش به پا و دست به دست با هم قدم قدم م یکنیم و اینم خیلی دوست داری به طوری که وقتی می ریم تو خونه گریه می افتی اما اگه بریم بالا گریه ت قطع می شه...راضی

شنبه هم میرم بیمارستان واسه اومدن اجی کوچولوت و اون روزایی که بیمارستانم خیلی دلم برات تنگ میشه اما از طرفی خوشحالم که به بعدش تو خونه باهمیممحبتبغل

 

برای دوستانم:

شاید چند وقتی نت نداشته باشم که بیام از خودم و مهمون کوچولوم بگم

اما شما منو فراموش نکنید. براتون سال خوبی رو ارزو می کنم و از همگی التماس دعا دارم زیاد زیاد

پسندها (4)

نظرات (11)

مامان ریحانه
19 اسفند 93 14:41
تبریک میگم اولین قدمهای گل پسری رو
مامان طیبه
19 اسفند 93 16:23
آخی خوشگلم یازده ماهگیت مبارک آفرین به شما پسرزرنگ که راه میری. واسه خودت کلی ووروجک شدیا مامانی رو اذیت نکنیا. دوست گلم ایشالله که راحت زایمان کنی و بیای عکسای دختر ماهتو واسمون بذاری. پیشاپیش عید شماهم مبارک بوووووووووووووس
مامان الیار
20 اسفند 93 11:47
امیرعلی جونم 11ماهگیت مبارک.افرین به تو پسر زرنگ. ناتی تاتی کردنت هم مبارک. مامانی امیدوارم زایمانی راحت داشته باشین و به سلامتی دخترتونو بدنیا بیارین
مينا مامان اميرعلي
23 اسفند 93 1:22
گلم اميدوارم فردا كه ميري بيمارستان اوضاع خوب باشه و ني ني سالمت هم زودتر بدنيا مياد
مامان شایان
23 اسفند 93 12:57
ماشالله امیرعلی هم دیگه برای خودش مردی شده به سلامتی آبجی کوچولوشم که بیاد میتونه کمک مامانش باشه قدمش خیر باشه عزیزم دیدی بالاخره منم برات پیام گذاشتم کوچولوهاتو ببوس.
مامان الیار
25 اسفند 93 15:21
سلام خانومی. دخملمونو بدنیا اوردی عزیزم؟خیلی نگرانتونم.بهم حتما سربزن از حالتون خب دارم کن. براتون ارزوی سلامتی می کنم.
مامانی غزل جون
2 فروردین 94 14:29
درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی اندیشه ای پویا و سرزندگی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم . . .
عباس پدر مهربان
11 فروردین 94 9:30
سلام از حالا تولد یك سالگیش را تبریك میگم . و تولد كوچولوی جدید هم مبارك باشه . امروز 94/1/11 میباشد
♥مامان مرجان♥
14 فروردین 94 15:20
عزیزم سال نو مبارک قدم های امیر علی جونم مبارک افرین پسر زرنگ قدم نو رسیده هم مبارک باشه ایشالا به سلامتی و خیر و برکت باشه خانواده چهار نفریتون سبز🌹
مينا مامان اميرعلي
18 فروردین 94 0:33
دوست مهربون... سال نو مبارك
مامانی غزل جون
4 اردیبهشت 94 14:54
عزیزم نی نی تازه وارد مبارکت باشه اومدی نت از حال خودت برامون بگو میبوسمت