چهارمین سفر امیر علی جونم
سلام به گل پسر خوشکل مامانکه از صبح هنوز خوابه نفسکم....
خوابت آروم مامانی...
اومدم از چهارمین سفرت بگم
یه سفر کوتاه دو سه روزه به مشهد مقدس... همراه با بابا و مامان من
که شما برای اولین بار تو عمرت سرما خوردی اونم شدید
مشهد هم هوا حسابی سرد و بارونی بود این مدت و ما نشد اونجوری که دلمون می خواست بگردیم...
و کلی مراعات شمارو می کردیم که بدتر نشی...
دو بار رفتیم حرم که ی بارش رو شما با بابایی رفتی و ضریح مطهر رو بوسیدی
اما مثل سفرای قبلی تو ماشین کلی اذیت کردی و همش گریه می کردی و کلا با ماشین نمیسازی...
البته در یک صورت خیلی آروم بودی تو ماشین
که رو پای بابایی باشی و پشت فرمون!!! جدیدا که بابایی رو هم نمیذاری فرمون رو بگیره و دستاشو می زنی کنار و اگه بگیره جیغ می کشی
که این با شلوغی مشهد و جاده و بارون و اینا اصلا به صلاح نبود! و ترحیج میدادیم شما عقب باشی و مارو اذیت کنی ....
راستی کلی هم واسه شما و خواهریت خرید کردیم
ایشالا به سلامتی تنتون کنی عزیزای من شما با بابایی می رفتی دور می زدی و اسباب بازی می خریدین و من و مامانمم هم تو پوشاک فروشی ها بودیم فقط گهگاهی بابایی رو صدا می زدیم که بیاد و لباسارو اندازه ات کنیم
دست بابایی هم درد نکنه بابت اسباب بازی های نازی که واسه پسرم خریده...
خدا برکت بده به مال و جونش
اینم یه چند تا عکس از پسرک نازم...
اینجا گل پسری در حال پرو کفشه و منتظره خانومه شماره پاشو بیاره....
"کفش عیدی یکسالگی پسرم"
اینجا هم مامانم مارو گذاشته و رفته زیارت...
پدر و پسر در حال خوندن زیارت نامه. خدا قبول کنه ایشالا
این هم سری اولی که رفتیم حرم که پسرک ی ذره حال نداره...موهاشو ببین زیر کلاه چی شده....
این هم که اخرشب جمعه است و مارسیدیم خونه مون.فدای این پسرک مظلوم برم من
اینجا هم که کلی سرگرم شدی با این چندتا کتاب کوچیک...
عشق مامانی تو این سفر ده ماه و شش روز سن داشت